-------
بخشی از متن:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : Word (..docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 19 صفحه
قسمتی از متن Word (..docx) :
خانواده:تعریف خانوادهخانواده در لغت به معنی خاندان، دودمان و اهل خانه است و طبق تعریف قانون مدنی ایران، خانواده کوچکترین واحد اجتماعی است و عبارت است از زن و شوهر و فرزندان تحت سرپرستی آنها،که باهم زندگی میکنند و تحت ریاست شوهر و پدر هستند (آقابیگلوئی و همکاران،1380). خانواده در مفهوم اختصاصی آن یک گروه اجتماعی است که در آن به روابط جنسی زن و مرد مشروعیت داده میشود، تولید مثل به شیوه مشروع امکان پذیر می گردد. در مقابل جامعه از نظر مراقبت و رشد فرزندان مسئول است.گونه های خاص مستحکمی از احساسات و عواطف ایجاد و تقویت می گردد و بالاخره اینکه یک واحد اقتصادی و حداقل مصرفی است (محسنی،1375).به طور کلی در فرهنگ های مختلف نظرات درباره اینکه یک خانواده چیست و ساختار آن باید چگونه باشد متفاوت بوده و همواره در تغییر است. ایالات متحده خانواده را به صورت:"گروهی متشکل از دو یا چند نفر که از طریق تولد، ازدواج یا فرزند خواندگی با یکدیگر مرتبط شده و در یک منزل باهم زندگی می کنند" تعریف کرده است.گلدنبرگ (1993)، بحث راجع به خانواده ها را فراتر از این دانسته و نوشته است که خانواده ها از حیث سازمانی، سیستم های عاطفی پیچیده ای هستند که سه یا حتی امروزه چهار نسل را در بر می گیرند و وجه ممیزه آن با سایر نظامهای اجتماعی در عاطفه، وفاداری و استمرار عضویت آن است (بهاری، 1379).سالوادور مینوچین(1974)که پیشگام خانواده درمانی ساختی است خانواده را مکمل جامعه می داند و ابراز می دارد که خانواده سیستمی است که عملکرد آن از طریق الگوهای مراوده ای صورت میگیرد، او عقیده دارد که ارگانیسم خانواده بیش از پویائی های زیستی _ روانی یکایک اعضایش است. در دیدگاه سیستمی، خانواده موجودی است که اعضا و اجزاء آن باهم تغیییر می کنند و به هنگام انحراف، برای حفظ تعادل خود فعال می شوند. طبق این تعریف اولا رفتار اعضا خانواده تابعی از رفتار سایر اعضا خانواده است و در ثانی خانواده هم مانند هر سیستمی متمایل به حفظ تعادل است، در این تعریف بر تعامل متقابل اعضا تاکید شده است (بهاری،1379). گونه های خانوادهاز مدتها قبل جامعه شناسان و طی نیم قرن اخیر روانشناسان به تقسیم بندی و توصیف خانواده ها علاقمند بوده اند. خانواده را می توان از ابعاد گوناگون مورد مطالعه قرار داد. از نظر کاربردى که در دانش هاى مختلف دارد، خانواده را به دو صورت "زیستی" (گروه متشکل از پدر و مادر و فرزندان) و "آماری" (افرادى که با هم در زیر یک سقف زندگى مى کنند و دور یک سفره غذا مى خورند و اقتصاد مشترک دارند) تقسیم مى کنند.خانواده از دیدگاه کارکردى که برعهده دارد به دو شکل "جهت یابی" (خانواده اى که کودک در آن به دنیا مى آید و بزرگ مى شود و گرایش ها و سوءگیرى هاى خود را از آن کسب مى کند) و "فرزندزائی" (خانواده اى که زن و شوهر و فرزندان آنان تشکیل مى شود و کارکرد اصلى آن تولیدمثل است) تقسیم مى گردد. از نظر شیوه معیشت و نحوه زندگی، خانواده به سه شکل شهری، روستائی و عشایری تقسیم مى شود که در عین وجود تشابهات فراوان بین اشکال متفاوت خانواده در این سه قلمرو، از دیدگاه هاى مختلف تمایزهائى نیز میان آنها وجود دارد. از نظر ساخت خانواده و روابط افراد در درون آن، انواع چهارگانه ی زیر قابل تشخیص است:1. خانواده هسته اى خانواده هسته ای یا خانواده زن و شوهرى، خانواده اى است مرکب از یک زن و یک مرد با تعدادى فرزندان ازدواج نکرده. در خانواده هسته اى حداکثر دو نسل وجود دارد و از نظر قدرت تصمیم گیرى ممکن است مستقل، نیمه مستقل و وابسته به شبکه خویشاوندى و خانواده گسترده باشد.2. خانواده گسترده : خانواده گسترده یا خانواده توسعه یافته، خانواده اى است که از یک زن و مرد اصلی، فرزندان ازدواج کرده و نکرده آنان، همسر و کودکان فرزندان ازدواج کرده و خویشاوندان و وابستگان دیگر تشکیل مى شود. خانواده گسترده معمولاً شامل دو یا چند هسته زناشوئى است و در آن بیش از دو نسل زندگى مى کنند. خانواده گسترده انواع زیادى دارد که نمونه رایج آن در ایران "خانواده پدرى توسعه یافته" است.3. خانواده با محلقات: گونه اى از خانواده هسته اى است که یک یا چند نفر از خویشاوندان زن یا شوهر با اعضاى آن زندگى مى کنند. از نظر اقتدار داخل خانواده و اداره امور آن، اعضاى خانواده تابع خانواده اصلى (هسته ای) و رئیس آن هستند و همین نکته است که تمایز آن را با خانواده گسترده نشان مى دهد.4. خانواده ناقص: خانواده اى است که بنا به دلایلی، یکى از عناصر اصلى و ارکان خانواده (مرد، زن و کودک) را نداشته باشد. از خانواده هاى ناقص مى توان به "خانواده نخستین" (زن و شوهرى جوان نوپیوند و بدون فرزند)، "خانواده سومین'"(خانواده زن و شوهر سالخورده که فرزند آنها پس از ازدواج خانواده را ترک کرده اند)، "خانواده بى فرزند" (خانواده اى که به علت عقیم بودن مرد و نازائى زن فرزندى ندارد) و "خانواده گسسته" یا از هم گسیخته (خانواده اى که به علت مرگ یکى از زوجین یا طلاق یا ترک و یا طرد خانواده و مهاجرت و غیره، زن یا شوهر را نداشته باشد) اشاره کرد (محسنی،1375).4-2 کارکردهای خانوادهخانواده کارکردهای عمومی در سطح جهانی دارد و بقای خود را از طریق کارکردهای خود حفظ می کند. روابط جنسی، تولید مثل، پرورش فرزند، اجتماعی شدن، تولید، توزیع کالاها و خدمات، تعیین هویت فرد، دوستی، عشق و محبت از عمده ترین کارکردها و نقشهای خانواده است. در هر یک از جوامع، افزون بر قبول کلیت کارکردها به یک یا چند نقش اهمیت بیشتری داده شده است. مثلا در جوامع کشاورزی تولید نسل و مشارکت اقتصادی مورد توجه اساسی بوده است. در حالیکه در جامعه جدید خانواده کمتر نقش های پیشین خود را حفظ نموده است (آزاد ارمکی،1377) .در چند دهه پیش هفت کارکرد برای خانواده در نظر گرفته شده:1.تولید کالای اقتصادی و خدماتی 2.تعیین پایگاه اجتماعی برای فرزندان 3.آموزش فرزندان 4.آموزش مذهب به فرزند 5.تولید نسل 6.حمایت 7.عطوفت،محبت و روابط اجتماعی خانواده.خانوادهای که از عهده وظایفی که دارد به خوبی برمیآید، نتایج مثبت و موثری از خود بر جای میگذارد. این نقش خانواده موجب ارتقای سطح افراد و جامعه در زمینههای گوناگونی چون بهداشت، تعلیم و تربیت، اقتصاد، فرهنگ و امثال آن میشود. در کنار وظایف مستمر، وقوع شرایط خاص و گاه بحرانی، برای خانوادهها این امکان را فراهم میکند که با ایفای نقش حساس خود، اعضایش را از آسیب دیدگی بیشتر محافظت کند. این نقش در بهداشت روانی با عنوان پیشگیریهای ثانوی و ثالث نامیده میشود. انجام وظایف مستمر خانوادهها موجب پیشگیری نوع اول میشود؛ یعنی سلامت جسمی، روانی، تربیتی وسایر موارد را تامین میکند. مهمترین این حیطه های کارکردی عبارتند از:کارکرد زیستی،کارکرد روانی،کارکرد تربیتی،کارکرد فرهنگی،کارکرد اجتماعی و کارکرد اقتصادی.ارنست برجس مهمترین کارکرد خانواده امروزی را پرورش و حفظ شخصیت اعضای آن می داند. به عقیده او خانواده به منزله یک واحد شخصیتهای متعادل است که مهمترین وظیفه آن تشدید محبت بین زن و شوهر و پرورش شخصیت فرزندان است. در صورت فقدان فرزند، ایجاد محبت بین زن و شوهر و تقویت مبانی آن از مهمترین وظایف است. بنابراین هرگاه محبت بین زن و شوهر رو به ضعف نهاد، انتظارات از نقشهای متقابل از بین می رود و خانواده دیگر دارای نظام نخواهد بود. به اعتقاد گلدنبرگ(1993) برای درک جامع رشد و تکوین خانواده و کارایی فعلی می باید شبکه های خویشاوندی،تجارب روند اجتماعی سازی، سبک ارتباط، الگوهای تعاملی شاخص مردانه- زنانه، نقش خانواده اصلی و آرایشهای رفتاری و نگرشی را به لحاظ تشابه فرهنگی به هم مرتبط اند را در نظر گرفت. در دید سیستمی، ارگانیسم خانواده،کارایی خانوادگی را در درون منظومه خانواده از طریق منظومه های خود تحقق می بخشد. این زیزمنظومه ها که با تشکیل خانواده از طریق ازدواج طی تکامل خانواده شکل می گیرند عبارتند از:1.زیر منظومه ی زن و شوهری 2.زیرمنظومه والدینی 3.زیرمنظومه فرزندان (آقابخشی،1378).خانواده عملکردی و بدعملکردی:عملکرد عبارتست از اینکه تا چه اندازه الگوهای خانواده در کسب هدفهای آن موثر و سودمند واقع شدهاند. بدعملکردی به الگوهای خانوادگی غیر سودمند و تعاملات همراه با استرس و رفتارهای مرضی اشاره دارد. قضاوت در مورد الگوهای کارآمد(یا ناکارآمد)بستگی به درک بهنجاری، سلامت و همینطور ملاحظات اجتماعی-فرهنگی دارد. خانواده به عنوان یک سیستم زنده به مبادله اطلاعات و انرژی با محیط خارج میپردازد. نوسانها، خواه بیرونی یا درونی، طبعا واکنشهایی به دنبال دارند که سیستم را به حالت پایدار قبلی خود باز میگردانند. اما وقتی این نوسانها شدت یابند، ممکن است موجب بروز بحران در خانواده شوند که این تغییر و تحول منجر به پیدایش سطوح متفاوتی از کارکرد میگردد و بدینترتیب امکان مقابله را فراهم میآورد (ازاد ارمکی،1377).در تعریف عملکرد خانواده، چندین مشکل وجود دارد؛ پیچیدگی ناشی از نحوه تاثیر و تعامل این عوامل درونی و بیرونی در شکلگیری ماهیت و مفهوم خانواده در هر فرهنگ، تعریف«عملکرد مناسب» یا «عملکرد نامناسب»را مشکل میسازد. مسئله دیگر تعریف مفاهیم بهنجاری یا نابهنجاری است. همواره در تعریف سلامت یا بهنجاری، این خطر وجود دارد که با انتخاب یک سیستم ارزشی به عنوان معیار سلامت، آن معیار برای جمعیتی با سیستم ارزشی دیگر بکار برده شود و از طرف دیگر آنچه کار را باز هم مشکلتر میسازد. ماهیت چند بعدی بشر است، چرا که انتخاب معیاری که بتواند تمام جوانب روانی یا فیزیکی فرد را دربر بگیرد، بسیار دشوار است و در نهایت وجود الگوهایمختلف نظری که هر یک به ارزیابی کیفیتهای مختلفی از عملکرد خانواده میپردازد، سبب شده که کارآمدی و ناکارآمدی از دیدگاه هر یک مفهوم خاصی داشته باشد. اگرچه نهایتا ممکن است همه آنها به یک نتیجه برسند، اما سازههای متعددی که از دید هر یک مورد توجه قرار گرفته، کار تعریف و ارزیابی کارکرد خانوادهها را دچار پیچیدگی و در عینحال تنوع نموده است. لذا برای درک مفهوم کارکرد خانواده نیاز به ارائه تعاریفی از خانوادههای کارآمد و ناکارآمد میباشد. در الگوی ساختاری ، خانواده دارای کارکرد سالم را اینگونه تعریف کردهاند:« خانوادهای که در آن بین اعضا مکملیت وجود دارد، از ویژگیهای دیگر این خانواده، برونسازی متقابل اعضا با نیازهای یکدیگر، مرزهای روشن و منعطف، قدرت حل تعارض و ایجاد تغییر مناسب با چرخه حیات خانوده است»(ازاد ارمکی،1377).لذا براساس تعریف مینوچین خانواده ناکارآمد، خانوادهای است که در مواجهه با موقعیتهای استرسزا به جای منعطف ساختن الگوهای انتقالی و کاهش مرزها، انعطاف ناپذیری و مرزها را افزایش میدهد و مانع کشف راهحلهای جدید برای برخورد با شرایط استرسزای جدید میشود و در مقابل، خانواده بهنجار در مقابله با استرسهای گریزناپذیر زندگی، ضمن حفظ انسجام خانواده، قادر است به منظور تجدید ساختار خود، انعطافپذیری لازم را نشان دهد. در تحقیقاتی که مینوچین با خانوادهها انجام داده است، پنج نوع ساختار ناکارآمد تشخیص داده شد:1. خانوادههای درهم تنیده 2. خانوادههای از هم گسیخته 3 . خانوادههایی با مردان حاشیهای 4. خانوادههایی با والدین غیر درگیر 5. خانوادههایی با والدین کم سن.در این خانوادهها، ساختار اجتماعی به عنوان یک استرس آشکارساز عمل میکرد و پاسخهای نامناسب به استرس و دیگر اجزای معادله ناکارآمدی، نقش اساسی در بروز بیماریهای روان-تنی داشت. انعطافناپذیری یکی از مشکلات مشترک این خانوادهها بود. در چنین خانوادهای، پاسخ به یک استرس بصورت قالبی و نامناسب صورت میگیرد و خانواده در بهکارگیری الگوهای قبلی برای مواجهه با موفقیتها و شرایط جدید پافشاری میکند. در رویکرد استراتژیک فرض میشود که خانوادههای بهنجار منعطفتر از خانوادههای بالینی هستند، یعنی راهبردهایی که برای حل مسائل درنظر میگیرند، تنوع بیشتری دارد (پیکرستان،1380).هیلی، خانواده بدعملکردی را چنین توصیف میکند: «خانوادهای که قادر به تامین نیازهای تکاملی اعضا و مقابله با فشارهایی مثل تغییرات ناشی از مراحل تکاملی خانواده، که مستلزم قبول یا از دست دادن عضو باشد، نیست. مرزهای بین اعضا نامشخص است و لذا حمایت و همکاری رخ نمیدهد. غالبا عامل تعادل خانواده، شخصی است که نشانه مرضی را بروز میدهد. در این الگو خانوادههای کارآمد سلسله مراتب سازمانی صریحتری تحت مسوولیت والدین دارند (اقابخشی،1378).